اول دو بيت از پاييز
...
خدايا فصل پاييز است و قلب من
نمي خواهد بماند در حصار تن
بيا يك بار ديگر مهرباني كن
دلم را پر بده از پشت اين روزن
**********************
تهمت
خانم شما اين دور و بر يه قلب سنگي نديدي؟
اصلا شما در مورد اين قلب سنگي شنيدي؟
من شنيدم كه جنسش از خاراي سخت و نشكنه
ارزش قلباي ديگه براي اون يه ارزنه
ميگن هزارتا عاشقو كه خيلي ديوونه ش بودن
خيلي براش مي مردن و اسير زندونش بودن
به راحتي فريب داده، رفته و تنهاشون گذاشت
توي دلاي پاكشون، بذر غم و كينه رو كاشت
ميگن كه اون شبا تا صبح نقشه ي شيطاني كشيد
واسه شكستن دلا، به اوج بي رحمي رسيد
ميگن تموم آدما، از دست اين دل شاكيَن
حتي اونا كه عاشق خدا و عشق پاكيَن
اما مگه ميشه كسي كه عاشق خدا باشه
اسير قلب سنگي و سخت و بي اعتنا بشه!؟
من شنيدم كه آدما به خون اون تشنه شدن
براي پاره كردنش، حتي گُلا دشنه شدن
خانم، شما تو چشم من اشكاي رنگي مي بيني؟
تو لرزش صداي من حرف دو رنگي مي بيني؟
اين آدما دروغ ميگن، حرفاي اونا تهمته
خراب كردن عاشقا، براي اونا فرصته
كي ميگه اون دل سنگيه؟ كي ميگه اون نمي شكنه؟
اون قلب تنها و ظريف، تو سينه ي گرم منه
... اسماعيل رضواني خو ...